





چه کنم با روی سیاه … یار پسندید مرا
چند وقتی است سرم میل بریدن دارد عاقبت بال و پرم قصد پریدن دارد مرغ باغ حرمم نیست مرا باک ز مرگ به گمانم که حرم ذکر حسن کم دارد
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد / آرزومند نگاری به نگاری برسد دیده بر روی چو گل بندد نبود خبرش / گر چه در دیده ز نوک مژه خاری برسد لذت وصل نداند مگر آن سوختهای / که … ادامهی خواندن
یا اباعبد الله الحسین (علیه السلام) حاجــــــــت گـــــرفته بودم خـــود بی خبر از آن از بس که حاجــــت دلـــــمان بی صــــــدا دهی
جان مولانا و سعدی و لسان الغیب ها جان عطار و نظامی شاعران خاک ما باد قربان همان شاعر که از جانش سرود بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
“بیعت ها ” بیعت ها فرق می کنند درشام دست می دهند در کربلا ” دست ” می دهند